مختصر حرفی از مقدمه
از سال های به این طرف شوق مفرطی نسبت به اشعار عارفانه و عاشفانه ای جان و جانسوز حضرت بیدل دامنگیر بود. تا بتوانم ماننده سایر ارادتمندان و اخلاص مندان که هر کدام حتی المقدور در زمینه نشر کلیات این عارف بزرگ و سخنور بی بدیل همتی گماشتهاند و خدمتی بجا آوردهاند. من نیز به توقیفات الهی خدمتی را به دوش بگیرم و در حد امکان خویش را در شمار کمترین اخلاصمندانش قلمداد نمایم. من که نه سررزشتهای از لفظ و نه سر و برگی از معنی دارم، مطالعه و دقت به این تکبیتیها را بهترین و زیباترین شیوه و کوتاهترین و سادهترین طریق، درک احساس و شناخت افکار عالی عارفانه و دلبرانه حضرت بیدل میدانم که جهان معنی را با ترکیب الفاظ دلپذیر، این عارف بزرگ توانسته است حتی در یک بیتش نیز افاده نماید و بگنجاند. بجای آنکه علاقمندان شعر و عاشقان کلامش، آن اکثریتی که توانایی راهپیمایی را در کوه و کوتل پرخم و پیچ غزلیاتش در خود نمیبیند کام تشنه را در خور استعاداشان از بحر مواج یک بیت انتخابی تری ببخشیند و برای شان چاشنی بسازند. بلی بجاست اگر بگویم که معنی و مفهوم عالی یک بیت ابوالمعانی بیدل را ممکن است یک نویسنده در لابلای یک کتاب هزار صفحهای بدان زیبایی و لطافت و فضاحت پختگی، سادهگی و دلنشینی نتواند بیان نماید. که در لحظاتی خواننده را همچو کاغذی آتش گرفته یکدم شلعهور سازد. و او را سراپا مجذوب و دلبند خود گرداند. بیجا نخواهد بود که حکایتی از آن عارف فرزانه را در اینجا نقل کرد، هرچند به قصه شبیه باشد آوردهاند که چون اورنگ زیب پسر شاه جهان، به امپراطوری هند رسیدی به رسم نیاکان پس از مراسم تاجگذاری به سراغ اندوختههای پدر رفتی و در گنجینه بگشادی و آنچه بیافتی برگهی کوچکی بودی به این بیت (به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم) اورنگ زیب با طبع سرشار ادبی که داشتی عاجز از جواب لاجواب آن ودیعهی پدری بگویی هر چه گشتی کمتر یاقتی تا از ملازمان بارگاه یادی از میرزا غبدالقادر نمودی و اورنگ زیب برآن شدی تا با وی ملاقاتی کنی. و آن عرض حال را بدو گویی و آن را صراطی نبودی جز به دوست خباز گسیل داشتی، که آن نگونبخت را هول چنان برداشتی که خویش را مجرم پنداشتی، اما از آن جمع فرماندهی از زین به زمین شدی و فرمان امپراطوری به او گفتی که رخسارش بیش از پیش زرد و زردتر شدی و دل از دلخانه بیرون رفتی و تا سرای امپراطور از پرواز روحش چیزی باقی نماندی. تا اورنگ زیب او را بدیدی و چون ماجرا بیان داشتی اندکی آن بینوا آسوده خاطر گردیدی و از آنجایی که حضرت ابوالمعانی هر چندگاهی به سراغ او بیامدی قرار بدان شدی که به هر بهانهای باشی او را به خلوتگه راز و نیاز کشانی تا حل معمای اورنگ زیب کنی، زمان چندی گذشتی بیدل به کوی آن دوست شدی تا حال و احوال از او جویا شوی، دوست خباز بر آن شدی تا وی را به باغی بری و احساس دلتنگی نمودی بیدل به دوست گفتی:
(از برون در اندرون شدم) تا به دیدارت نایل آیم و دوست شکوه از ایام ماندن نمودی و بال پرواز طلبیدی و بیدل را ناخشنودی دوست مرام نبودی و با وی به سوی باغ روان شدی که این اتفاق افتادی، که در آن تفرج گاه درباریان و وزیران همه جمع بودی و آن دو همدیگر را ملاقات نمودی، اورنگ زیب آن بیت ارثیهای را به ابوالمعانی دادی و او بیدرنگ فرمودی: (نفس در خون طپید و گفت پاس آشناییها) اورنگ زیب آنچنان سرشار از سرور شدی که سر از پا نشناختی و گمگشته باز یافتی. و کیسهای صلهای که در آن پنجاه هزار روپیه بودی به ابوالمعانی دادی و آن حضرت کیسه را به دوست خباز بخشیدی و اورنگ زیب برآن شدی تا کیسهای دیگیری به ابوالمعانی دهی. چون وی صلهای خویش به دوست داده بودی. بیدل بار دیگر آن کیسه را به خباز دادی و چون امپراطور را از آن جویا شدی وی در جواب به فرمودی هر انچه به من دهی از آن او خواهد بودی. چون مرا به سله و تحفه و بخشش نیازی نیست همین قدر جای سعادت و دلخوشی است که حضرت ابوالمعانی بیدل همچو آفتابی این دره را به نوازش و پرورش گرفته است. و گرنه هیچ تاب و توان جرئت همچو اقدامی را در خود در نمی دیدم. بیتی از حضرت ابوالمعانی بیدل در همین لحظه دماغم را معطر می سازد و دلم برا قوت می بخشد که:
حضور آفتاب از سایه گرد عجز میچیند
ز پستی تا برون آئی نگاهی کن به بالایش
در پایان لطف حکیم سخن آفرینی بی زوال و فیوضات روحانیت مبارک سرور کائنات و توجهات دوستان بارگاه ایزد یگانه را مونس این راه هدفمندم که ترویج و تبلیغ افکار عرفانی اسلامی و انسانی، خاصان بارگاه می باشد استدعا دارم و در اخیر جا دارد که از زحمات مشفقان شفیق و همراهان این دفتیر، هر یک استاد الحاج محمدکبیر رازقی سرور گرانفدر آقای غلامحیدر مدد، دوست بزرگوارن آقای عبدالوهاب فایز و استاد خط آقای عبدالکریم دانش تقدیر و تمجید خالصانهای عرض حضور نموده، توفیقات مزید همه را از بارگاه ذورالجلال و الاکرام آرزومندم با عرض حرمت.
محمدظاهر سپاس
از شاهجهان:
به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم
بیدل:
نفس در خون تپید و گفت پاس آشناییها
پیشگفتار
حضرت میرزا عبدالقادر متخلص به بیدل که فرزانه مردان روزگار آن را ابوالمعانی لقب کرده اند در سال 1054 هجری قمری در عظیم آباد پتنه که جزو ایالات بیهار هندوستان است چشم به جهان گشود. اجداد او از قوم برلاس یا ارلاس افغانستان است. حضرت میرزا در حالی که بیش از چهار سال نداشت پدرش عبد الخالق که شخص صوفی مشرب و در عین حال در خدمت نظام بود دنیای فانی را وداع گفت، پس از وفات پدر اتمام تربیت وی را والده ماجدهاش که از نساء عابدات بود به عهده گرفت و در تعلیم و تربیت وی سعی بکار برد، در سال پنجم با حروف آشنا گردید. و در سن نه سالگی قرآن عظیم الشان را به اتمام رسانید که در این هنگام مادر خود را نیز از دست داد. اما به همت عم اخافی خود که میرزا قلندر نام داشت تحصیلات خود را دوام داد و علوم متدوله را از قبیل صرف نحو و منطق و معانی فرا گرفت.
اما قبل از اینکه نصاب تعلیمی را به اتمام رساند، از دوام تحصیل صرف نظر کرد.
به قول خودش معلم دستگاه فطرت، کائنات را برای وی مکتب قرار داد و با نبوغ و استعدادی که داشت به حقایق اشیاء پی برد. در آوان جوانی به صحبت اهل دل گرائید و بر ریاصت تصفیه باطن پرداخت. سیر و سلوک وی سالهای متمادی ادامه یافت. دوره های جذب و سلوک را طی کرد و بالاخره خود را به قوام و پختگی رسانید. در جوانی از ایلات بیهار به دهلی آمد و در شاه جهان آباد رحل اقامت گزید و ایام سکنای ابوالمعانی بیدل در شاه جهان آباد مصادف بود با آخرین امپراتوری مغل اورنگ زیب پسر شاه جهان.
مدتی بیدل در دربار اورنگ زیب به وظیفه انشاء پرداخت. اورنگ زیب در دربار نسبت به اون نظر مساعدی داشت و او خود در نامه هایش گاهگاهی به ابیات زیبا و عمیق بیدل استشهاد کرده است.
اما دیری نپایید که وظیفهی دربار را ترک گفت و کنج عزلت اختیار نمود. از آن به بعد به صورت مطلق به اهل دربار گرایشی از خود نشان نداد و با یک جهان مناعت نفس و قناعت، عمر باقیمانده را به پایان رسانید اگرچه امرای عصر به وی معتقد بودند اما خود وی اعتنایی به امر دنیوی نداشت و تا آخر عمر به فقر و مسکنت گذرانید. این عارف بزرگوار که در تصوف و عرفان سرآمد روزگار بود در سخنوری و شعر و ادب نیز نظیر نداشت.
اشعار وی آنقدر استادانه و عالمانه است که دنیای شعر، نظیر آن را هرگز ندیده است. سبک شعری وی کاملا جدا و منحصر به خودش می باشد. در طرز افاده خود ابتکارات و نوآوری های به کار برده که قبلا دیده نشده است تشبیهات و استعارات نهایت زیبایی دارد که هر خواننده و شنونده را مسحور می گرداند. اگرچه اکثری از آثار نظم و نثر این بزرگوار به اثر عوامل مختلف از بین رفته و به دست فراموشی سپرده شده است اما باز هم کلیات ضخیمی مشتمل بر نظم و نثر از آن جناب باقی مانده که صاحبدلان و اهل ذوق را به شور و هیجان می آورد. آثار وی عبارت است از کتاب مثنوی عرفان، تور معرفت، رقعات، نکات، محیط اعظم، چهار نصر، غزلیات، طلسم حیرت، رباعیات، قصائد، فیوظ و غیره که برای بار اول در یک مجلد در مطبعهی بمبئی به طبع رسیده و در معرض استفاده قرار داده شده است. این عارف بزرگ و سخنور عالی مقام که همت عالی، قناعت و بی پروائی به امور دنیوی یکی از مشخصات وی بود تا اخیر عمر به دهلی سکونت اختیار نمود و در پایان عمر 79 سالگی زندگی ظاهری را بدرود گفت و بنا به وصیت خودش در منزلش به خاک سپرده شد.
رحمت الله علیه واسعه
محمدکبیر رازقی
به نام خداوند لوح و قلم
که هستی پدید آورد از عدم
از سالیان متمادی به این سو علاقهمندان و اخلاصمندان سخن ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل در کشور عزیزمان افغانستان، موجود بوده و هستند که به انحای مختلف از کلام دلفریب آن عارف بزرگ بهره بردهآند و این راه چه از طریق ایجاد محافل خصوصی بیدلخانی و بیدلشناسی و چه از طریق اجتماعات رسمی و نیمهرسمی، از آن بزرگوار قدردانی به عمل آوردهاند. برگزاری محافل عرس سالیانه و حلقههای درس بیدل شناسی همه و همه شاهد این مدعاست. در این راستا وظیف و فرض خود میدانم تا خدمت فراموش ناشدنی مرحوم استاد محمد عبدالحید اسیر قندی آغا و دیگر استادان بیدل شناس که عمری را چون شمع در انجمن سوختند و به پروانگان درس ادبی بیدلی آموختند با اخلاص تمام یادآوری نمایم اگرچه طوفات حوادث سالهای اخیر جمع علاقهمندان کلام حضرت بیدل همه دل را آواره دشت غربت نمود با آن هم لطف نظر روحانی آن بزرگوار شامل حال مستمندان بوده که در هر گوشه و کنار صحرای آوارگی پروانهوار به دور شمع کلام معجزه آسای آن عارف شاعر جمع آمده عدهای با امکانات دست داشتهی حلقههای درسی و یا محافل عرس آن استاد سخن را برگزار نموده و مینمایند و جمعی دیگر با جمع آوری گهرهای قیمت بهاری از بحر بیکران کلام او رشتهی الفت را زینت میخبشیدند که این خدمتگذاری از یکسو فرو نشان عطش فرهنگی خودشان بوده و از طرف دیگر این باور را قوت میبخشد کهفرهنگیان و فرهنگ دوستان ما در روشن نگاهداشتن فرهنگ عرفانی و ادبی کشور تعهد انسانی و افغانی خود را فراموش نکرده بلکه با افتخار تمام و پشتکار خستگی ناپذیر در انجام این رسالت می کوشند. از جمله تلاش]ای فراوانی که در هر گوشه و کنار در این زمینه صورت گرفته یکی هم مجموعه گنجینه ادب تکبیتهای انتخابی از کلیات حضرت ابوالمعانی بیدل است که در دست مطالعه دارید این مجموعه که شامل تکبیتهای انتخابی از کلیات حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل بوده و به ترتیب الفبا جمعآوری گردیده است، ثمر زحمات محترم محمدظاهر سپاس از اخلاصمندان آن حضرت است به سخت دیگر موصوف گهرهای ذیقیمتی را از قلزم عرفان بیدلی بیرون کشیده و عرضه ی دوستان صاحبدل داشته است و هر بیتی از آن حکم کتابی از عبرتخانه هستی را دارد که هر یک از غواصان دریای بی پهنای فرهنگ ادب فارسی دریمطابق تلاش فکری خویش از اعماق این محیط بیکران مرواریدهای مورد نیاز خویش را حاصل خواهند نمود.
در اخیر این کامل القصور و ناقص الکمال که گردی از غبار دشت بی پایان سخن بیل و یکی از رهروان پا شکسته این کاروانم در حالیکه سعی و تلاش گردآورنده این مجموعه را قابل قدر دانسته و موفقیت های بیشتری موصوف را از بارگاه بیدل استدعا میکنم، مطالعه عمیق و با تامل خوانندگان را در قسمت فهم معانی عالی و درک مفاهیم بلند ابیات گرد آمده توقع دارم تا به خواست خداوند حکیم و توانا سیر این کوه و کوتل را به کمک فهم تند خود طی نمایند
من ناقص کجا یابم رموزش
که حرف عارفان با کاملان به
و من الله التوفیق
غلام حیدر «مددـ»
و اما در باب هنر :
در بالا گفتیم که جناب محمد ظاهر سپاس کارهای انجام داده اند که شاید فرزندان بعضی هنرمندان به پدرانشان انجام نداده باشند که کارهای هنری آقای سپاس عباتند از :
۱- جمع آوری آلبوم آهنگهایی از استاد محمد حسین سر آهنگ سرتاج) موسیقی افغانستان حاوی ۶۰ سی دی
۲- جمع آوری و تدوین آهنگهای از شادروان استاد امیر محمد از پنجاه سال پیش حاوی ۴۰ که سی دی مجموعن ۴۳۵ آهنگ میشود
۳- جمع آوری ۳۹۵ آهنگ از شادروان احمد ظاهر که عبارت از ۵ سی دی رادیوئی، ۵ سی دی موزیک سنتر و ۱۴ سی دی افغان ،موزیک دو سی دی آریانا ،موزیک چهار سی دی آهنگهای مجلسی و دو سی دی آهنگهای با اشعار زیبای از حضرت حافظ و حضرت مولانای بزرگ
۴- یک سی دی حاوی ۲۰ آهنگ از استاد محمد قاسم افغان که اکثر آنها کم شنیده شده است.
۵- پنج سی دی از آهنگهای شادروان نجف علی مشهور به خالوی شوقی و شادروان ذبیح الله . مشهور به ناوک میباشد باید بپذیریم که اینها رایگان به دست نیامده بلکه با خون جگر با سرگردانی ها و زحمات طاقت فرسا تهیه گردیده پس ما باید به این زحمات ارج به نهیم و از دل و جهان بر حفظ زحمات آقای سپاس که همانا مجموعههای ذکر شده است بکوشیم و دعا کنیم تا خدای بزرگ این مرد پر کار و پر تلاش را بیش تر از پیش قدرت و صلابت عطا نماید تا بتواند بقیه عمر خود را که انشاالله هزار است در این راه صرف نماید .
او همین اکنون در کشور اورپائی هلند در شهر روتردام زندگی میکند و باز هم مشغول جمع آوری آثار ناب شعرا و نویسندگان میباشد و به قول حضرت حافظ :
بر سر آنم که گر زدست بر آید دست به کاری زنم که غصه سرآید
انجمن ادبی مهتاب افتخار دارد ضمن اینکه از شخصیت والای این مرد بزرگ تجلیل به عمل می آورد طول عمر و صحت کامل این دوست ادب پرور را از بارگاه رب منان مسألت مینماید که به قول مولانای بزرگ بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
ياحق